مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها
بـده مـژده بر دشت خـشک گـلـوها پُـر از بـادۀ کــوثـری شـد سـبـوهـا بـدون توسل، رسیـدن مـحـال است مُـصَلِّی که شد از دل بـیوضـوها؟ چه گـویـیـم از وجـۀ ایـن کــریـمـه مخـواهـیـد مــدحـش ز بـیآبــروها که در شـأن او گـفـته باب الحوائج: « فـداها ابـوها… فـداها ابوها…» اگـر بـر دل خـسـتــهام وعــده دادم قــدم بـر زمـیــن مــدیــنــه نــهــاده شــــده زیـــنــب دوم خــــانـــــواده شده مثل زهـرای اطـهـر مـرامـش هـمـیـشـه بـه پــای ولـی ایـســتــاده چه گـویم من از هـیـبت او که باشد شـبــیـه سـکــیــنـه زنــی پُــر اراده چه دنیا، چه عقبی… ندارد هراسی کسی که دلش را به معـصومه داده به قـلـبش خـدا نور عصمت دمـیده چه کـرده، چه معـصومهای آفـریده بـیـا بـا تـبــسـم گــره مـیگـشــایــد بـیـا بـانــوی قــم گــره مـیگـشـایـد اگـر با دل صـاف و سـاده بریـزی دو تـا مـشتِ گـنـدم گـره میگـشـاید نگـو حاجـتت را، دلت پُـر که باشد بــدون تـکــلــم گــره مــیگـشــایـد بگـو زیـر لب یا رضا در طوافـش سـرِ دور هـشـتـم گـره مـیگـشـایــد چه معصومهای، زینب شاه طوس است به لب نـام زیـبـای معـصومـه دارم به دل مُهر و امضای معصومه دارم هـمـین که کـنار ضریـحـش میآیـم تـوسـل به زهـرای معـصومه دارم مـنـم عـبـد اولاد مـوسی بن جعـفـر ضمـانـت ز بـابـای معـصومه دارم مـنِ قـطـره گـرچـه حـقـیـرم، امـیـدِ رسیـدن به دریـای معـصـومه دارم حـلـیـمه، فهـیـمه، عـلـیـمه، حکـیـمه |